داستان کوتاه آیینه ها
يكشنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۲، ۰۲:۰۴ ب.ظ
داستان کوتاه آیینه ها
روبروی اینه تمام قدی اتاقش ایستاد
به خودش نگاهی انداخت
توی ایینه عکس یک گنه کارو دید که اونو نگاه میکرد
از خودش بدش اومد
با مشت به ایینه کوبید
با کفی مغناطیسی پا به پا درد و خستگی را فراموش کنید کفی طبی و ماساژ دهنده مغناطیسی یک کالای طبی مورد نیاز برای تمامی افراد پا عضو حیاتی و حساس بدن است با کفی کفش مغناطیسی پا به پا از قلب دوم خود محافظت کنید
تا اونو بشکنه ودیگه قیافه خودش رو نبینه
ایینه شکسته به دهها تیکه کوچیکتر تبدیل شد
مرد با بیچارگی به تصویر دهها گنهکار روبروش نگاه میکرد
و مونده بود حالا چیکار کنه
داستان کوتاه آیینه ها